میقات

بایگانی
آخرین مطالب

پسرک آخرکلاس ریاضی خوابش برد.زنگ راکه زدند بیدار شد وباعجله دومسأله ای راکه روی تخته سیاه نوشته شده بود،یادداشت کرد.اوبه این گمان که استاد آن رابه عنوان تکلیف هفتگی داده است به منزل برد.تمام هفته راشب وروز برای حل کردن آن فکرکرد.باآن که حل کردنش خیلی سخت بود،اماچون بایدآن رابه کلاس می برد،دست ازتلاش برنداشت. سرانجام یکی ازآن ها راحل وبه کلاس آورد.استاد به کلی مبهوت شد؛چون این دوتاسوال رابه عنوان دونمونه ازمسایل غیر قابل حل ریاضی روی تخته نوشته بود! 

۰ نظر ۱۲ آذر ۹۱ ، ۲۱:۱۵

پسرک پیله کرم ابریشمی پیداکردوباخود به خانه برد.روز اول پیله کمی باز شد.پسر ساعت ها نشست وپروانه راتماشا کرد.کرم بااین که خیلی تلاش می کرد بدن خود رااز شکاف خارج کند،امانمی توانست.بعدازمدتی دست ازتلاش کشید وبی حرکت ماند.کودک تصمیم گرفت به پروانه کمک کند.بایک قیچی پیله راباز کردوپروانه راحت ازآن بیرون آمد.بدن پروانه متورم بود وبال هاییش چروکیده وکوچک .مدتی به پروانه تازه متولد شده نگاه کرد ومنتظر بود بال هایش بزرگ شوند واو پرواز کند،اماهیچ اتفاقی نیفتاد.درواقع پروانه مجبوربود تااخرعمرش روی شکم بخزد،چون خودش برای پروازتلاشی نکرده بود.

۰ نظر ۱۰ آذر ۹۱ ، ۱۳:۲۷


زدست غیرننالم چراکه همچوحباب                  همیشه خانه خراب هوای خویشتنم

درقران کریم آیات زیادی هست که ازمساله ظلم به نفس یادمی کند.مثل اینکه می فرماید:"همانا خداوند به آنها ظلم نمی کند،آنها خودشان برخودشان ظلم می کنند."ظلم به نفس یعنی ظلم به خویشتن.این سوال پیش می آیدکه چگونه ممکن است که آدمی به خویشتن ظلم کند،زیراظلم ازبدخواهی پیدامی شود وممکن نیست کسی بدخودرابخواهد.جواب این سوال این است که علت ظلم به نفس دوچیز است؛یکی غفلت وجهالت.درست است که ظلم بدخواهی است وآدمی نمی تواندبدخواه خودباشد،ولی لازمه این قیاس این است که انسان عالما عامدا وباتوجه به اینکه ظلم می کند هرگزبه خودظلم نمی کند،امامانعی نداردکه به صورت نیک خواهی وبه خیال خیر رساندن به خود،بدخواهی کندوبه خودش شروضرربرساند.ازقضاغالب بدبختی های انسان همانهاست که خودش به دست خودش بانیت خیرخواهی برای خودبه وجود آورده است،ازروی جهالت ونادانی به خیال اینکه به خودش خیری برساند شری رسانده است.لهذاگفته اند:

دشمن به دشمن آن نپسنددکه بی خرد           بانفس خودکندبه مرادوهوای خویش

مردی به یکی ازصحابه پیغمبر نامه نوشت وازاواندرزی خواست.مرد صحابی درجواب نوشت:"به آن کس که ازهمه بیشتر اورادوست می داری بدی نکن".آن مردمعنی این جمله رانفهمید وتوضیح خواست که این چه اندرزی است!مگرممکن است که من کسی رازیاددوست بدارم وآنگاه به اوبدی بکنم؟!مردصحابی درجواب نوشت:"بلی ممکن است،مقصود من ازآن کس که اوراازهمه بیشتر دوست می داری فقط خودت هستی که ازروی جهالت ونادانی به خیال خوبی به خودت بدی می کنی.همه گناهانی که مرتکب می شوی به خیال خودت حظ وبهره ای به خودت می رسانی حال آنکه همین ها همه درحقیقت جز دشمنی ورفتار خصمانه باخود چیزی نیست".پس یک علت ظلم به نفس ،جهالت ونادانی است.

علت دیگری هم هست که آن هم مهم است.انسان گاهی عالما عامدا ونه ازروی جهالت به خودش بدی می کند.این دیگرشگفت انگیز است.برای فهم این مطلب باید مقدمه ای عرض کنم:حکما قاعده ای دارند،می گویندعلت های این جهان بردوقسم است:علت فاعلی وعلت قابلی.علت فاعلی یعنی آن عاملی که کننده وموجدیک اثراست.علت قابلی یعنی عاملی که پذیرنده اثراست.مثلا نقاشی که تابلویی روی یک صفحه به وجود می آورد،خودنقاش علت فاعلی است زیرا اثریعنی آن تابلو ازذوق اووفکراووازهنردست اوناشی شده،واماآن صفحه که تابلو برروی آن نقش بسته علت قابلی است وهرکدام ازاین دواگر نبودندآن نقاشی به وجود نمی آمد.بعدقاعده دیگری دارندومی گویند همیشه علت فاعلی باید غیر ازعلت قابلی باشدیعنی یک چیز نمی تواند هم علت فاعلی باشد وهم علت قابلی وحال ان که نمونه آن رامامشاهده می کنیم وآن طبیب است که هنگامی که مریض می گرددخویش خودش رامعالجه می کند؛درجواب می گویند:تودراین جااشتباه کرده ای که خیال کرده ای یک چیز است که هم فاعل است وهم قابل.درست است که یک طبیب یک انسان است،امایک انسان درعین اینکه یک شخص است جنبه های مختلف دارد،ازآن جمله چون بدن دارد ومزاج دارد مریض می گردد،وازیک سوی دیگر فکر دارد وعلم واطلاع پزشکی دارد،این علم وفکر اوست که بدن اورامعالجه می کند،پس بازهم فاعل غیر ازقابل است.

...اینکه می گویند انسان به خودش ظلم می کند،حق عقل راکه علم ویادگرفتن وسپس اطاعت کردن است پامال می کند؛یعنی هواوهوسش برقلب وضمیر ووجدانش ستم می کند.مثلا یک نفر دروغ می گوید،دراین دروغ دو خنبه است؛ازجنبه ای ممکن است مفید فایده ای برای طرف باشد.فروشنده ای که دروغ می گوید وقیمت جنس رازیادتر می گوید وطرف راگول می زند ناچار منفعتی عایدش می شود وپولی به جیبش می رود؛پول به حیات مادی اوکمک می کند،برایش لباس می شود،نان وآب می شود،همه چیز می شود،اما همین آدم درعین حال وجدان وضمیر ملکوتی دارد،وجدانش اجازه نمی دهد دروغ بگوید،وقتی که دروغ گفت به وجدان خود لطمه می زند وآن راپژمرده وضعیف می سازد،پس به خودش ظلم کرده.هم چنین است حالت کسی که به دیگران ستم می کند؛اودرعین حال که به دیگری ظلم می کنددرقلب خودقساوت وتیرگی وسیاهی ایجاد می کند؛مثل این است که به جنگ عقل وقلب خود رفته است.این است که قرآن کریم همیشه بشر را"ظالم برخویشتن"می خواند،زیرایادراثر جهالت برخودظلم می کندویادراثرطغیان شهوت وهواوهوس برعقل وقلب وانسانیت خودستم روامی دارد.(کتاب حکمت هاواندرزهای شهید استادمطهری)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۱ ، ۲۰:۱۷


عکس

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۱ ، ۱۶:۵۶